داستان سریال در شهر خیالی میستیک فالز، ویرجینیا، شهری است که دارای تاریخ ماوراء طبیعی است. داستان زندگی النا گیلبرت (نینا دوبرو)، دختر نوجوانی است که به تازگی هر دو والدین خود را در یک تصادف رانندگی از دست داده است، زیرا عاشق یک خون آشام 162 ساله به نام استفان سالواتوره (پل وسلی) می شود.

در قرن هجدهم، یک خون آشام از نمایش عجیب و غریب، که زمانی در آن شرکت داشت، فرار می کند و با گروهی از قاتل های خون آشام متحد می شود تا مردی را که به مادرش تجاوز کرده بود، بکشد.

جنگ جهانی دوم، پس از حمله ی ژاپنی ها به پرل هاربر. دو دوست دوران کودکی به نام های «ریف مکولی» (افلک) و «دنی واکر» (هارتنت)، زنی (بکینسیل) را که هر دو به او علاقه مند هستند پشت سر می گذراند و رهسپار انجام مأموریت بمباران توکیو می شوند.

در سپتامبر ۱۹۷۱، گروهی از نو سربازان آمریکایی برای تمرینات نظامی به فورت پالک، تایگرلند می آیند، که منطقه ای شبیه مرداب های ویتنام است. این مکان آخرین توقفگاه آنان قبل از اعزام به ویتنام و شرکت در نبرد واقعی می باشد…

دختری به نام هوپ میکلسون که یک سه رگه خوش آشام/گرگ و میش نما می باشد سعی میکند, راهش را در زندگی و در دنیایی که در آن زندگی می کند پیدا کند اما . . .