داستان این سریال در سال ۲۰۳۰ شروع می‌شود و شخصیت اصلی تد مازبی (جاش رادنر) به پسر و دخترش خاطراتی را یادآوری می‌کند که منجر به ملاقات او با مادرشان (همسر تد) شده است و داستان را از قسمت اول به گذشته برمی‌گرداند و خاطرات را نقل می‌کند. هر قسمت از این سریال در واقع خاطره‌ای‌ست که تد موزبی برای پسر و دخترش تعریف می‌کند.

نیکولاس کیج که از نظر مالی در مضیقه قرار دارد, موافقت می‌کند که در جشن تولد یک فرد میلیاردر، شرکت کند و در ازای آن، مبلغ بسیار زیادی دریافت می‌نماید. اما مشخص می‌شود که او جاسوس سازمان CIA بوده و از طرفی دیگر ....

داستان مردی که همسرش را در پنجمین سالگرد ازدواجشان گم می کند اما تمام انگشت های اتهام به سمت او نشانه می رود بطوریکه لقب قاتل زنان به وی داده می شود.

داستان درباره نوجوانی است که برای پیدا کردن عشق واقعی به اهریمنی زشت تبدیل می‌شود...

هارولد و کومار یک روز صبح مثل همیشه صبحانه‌ ی خود را به اتفاق خوردند و یک روز معمولی دیگر را شروع کردند. هارولد تصمیم خود را برای ازدواج با معشوقه اش گرفته و برای انجام این کار باید به آمستردام سفر کند البته به همراه دوستش کومار. ولی در هواپیما کومار را با یک تروریست اشتباه می گیرند و در نتیجه هارولد و او را دستگیر می کنند و به زندان می برند.

یک دانشمند محلی که غالبا ایده هایش با شکست روبرو می شود, موفق به ساخت دستگاهی می شود که از آسمان غدا نازل می کند. اما او اطلاع ندارد که اوضاع بغرنج تر خواهد شد.

نئو که اکنون آقای اندرسون نامیده میشود، برای اینکه بفهمد دنیای واقعی او یک ساختار فیزیکی است یا ذهنی، مجبور می شود باز هم خرگوش سفید را دنبال کند.

بتمن باید با یک یک فرد شرور مشهور به «شنل سرخ» روبرو شود و از شهر گاتهام در مقابل او محافظت کند. در همین جریان بعضی از زخم های قدیمی سر باز کرده و او خاطرات سیاه فراموش شده مجددا به یاد می آورد...

یک ابرشرور سعی دارد بین شغلش و علاقه اش به یک آدم خوب بودن تعادل برقرار سازد.

در دهه 50 میلادی نسل جدیدی از ابرقهرمانان باید به نیروهای آمریکایی و گروهی از کهنه سربازان بپیوندند تا در برابر تهدیدی بزرگ علیه زمین مبارزه کنند...

فلینت لاکوود سرانجام موفق می شود تا خود را به عنوان یک مخترع نابغه مطرح کند. اما درست در زمانی که فلینت از وضعیت خود بسیار راضی به نظر می رسد، خبر می رسد که اختراع عجیب او که آب را به غذا تبدیل می کرد، کماکان فعالیت می کند و در حال تبدیل جانورانی جهش یافته به غذا است...

در شیکاگوی دهه 1980، یک کودک ده ساله برای دریافت هدیه کریسمس مورد علاقه اش که جدیدترین و بهترین سیستم بازی های ویدئویی می باشد، تلاش می کند.

دنیای آینده. زمین برای جدال در برابر حشرات غول آسایی از سیارات دیگر که به مایه ی تهدیدی جدی بدل شده اند، آماده می شود. «جانی» (وان دین) و «کارمن» (ریچاردز)، هم مدرسه ای های دل باخته ی یک دیگر که از هم جدا شده اند و به ارتش پیوسته اند، دوباره طی علملیات جنگی در فضا یک دیگر را می یابند. خیلی زود جنگ آدم ها و حشره ها شدت می گیرد...

شش سال پس از ماجرای زندان گوانتانامو، «هارولد لی» و «کومار پاتل»،در تعطیلات با یکدیگر بر سر هدیه پدر هارولد که یک درخت کریسمس طلایی است دعوا میکنند...

وقتی که «گارگامل»، جادوگری شیطانی موجودات کوچک آبی رنگ را از روستایشان «اسمارف» و خانه‌های قارچ مانندشان بیرون می‌کند، این موجودات به وسط پارک مرکزی شهر نیویورک آمده و حالا قبل از اینکه گارگامل همه چیز را نابود کند، باید راهی برای بازگشت به سرزمین جادوییشان پیدا کنند.