زندگی دو آدمکش بی سر و پا، یک مشت زن، یک تبهکار و همسرش، و یک زوج سارق مسلح رستوران در چهار داستان خشونت آمیز در هم تنیده می شود.

جکی چان به عنوان شخصیت رابین هود هست اما نمی تواند به خوبی او باشد. طی اتفاقاتی که می افتد او مجبور می شود که از یک نوزاد مراقبت کند و او را به سرپرستی بگیرد اما او که از عهده‌ی این کار بر نمی آید یک پرستار به نام «ملودی» را استخدام می کند تا خود به کارهای رابین هودیش...

یک مربی سابق بسکتبال دبیرستانی که از خوش شانسی برخوردار است، هر کاری را انجام می دهد تا برنده شود، که در این مورد به معنای هدایت تیم مردانش به پوشیدن کلاه گیس و تسلط وحشیانه در ورزش های متعدد زنان است.

رابطه هیلی و جیمز توسط کریسمس خانوادگی آشفته دیگری آزمایش می شود.

یک کارآگاه پلیس مشکوک پس از اینکه به او محول می شود تحقیقات قتل علیه یک دیوانه که فقط به عنوان "مهندس" شناخته می شود، درگیر دنیای عجیبی از قتل، سادیسم و جنون می شود.

چالش ها و بازی های سریال معروف "بازی مرکب"،ولی این بار در واقعیت ، شرکت کنندگان این شوی تلویزیونی در سری رقابت های جذابی سعی می کنند که در نهایت به جایزه 4.56 میلیون دلاری دست پیدا کنند.

یک دانش آموز دبیرستانی به دنیای فانتزی با مزایای متمایز منتقل می شود. او برای به دست آوردن حرمسرا از دختران زیبا به تلاش می پردازد.

جکی چان استاد کونگ فو شکست ناپذیری است که اکشن را به سبک سنتی جکی چان انجام می دهد. وقتی یک پسر جوان تصمیم می گیرد تا نحوه مبارزه را از خود استاد یاد بگیرد، نه تنها شاهد دعواهای دیدنی است، بلکه در این راه درس های مهم زندگی را می آموزد.

اوبالدو ارثی دریافت می کند که سرنوشت او را برای همیشه تغییر می دهد. در قلب صحرای شمال شرقی، او رهبر گروهی از راهزنان بی‌رحم می‌شود و میراث پدر بیولوژیکی‌ افسانه‌ای اش را تکمیل می‌کند.

الکس و نانسی وقتی باخبر می شوند که قسمت پایین یک دوپلکس قدیمی خالی شده، هر دو فکر می کنند آن چه را دنبالش بوده اند، یافته اند. اما خیلی زود پی می برند که آپارتمان یک عیب بزرگ دارد که فکرش را نکرده بوده اند. همسایه ی طبقه ی بالاشان، خانم کانلی، زنی مسن است که از زندگی شان جهنمی می سازد.

داستان در دهه 40 چین در شهری اتفاق می افتد که توسط گروه "آکس" اداره می شود."سینگ" کسی است که سرسختانه می خواهد عضوی از این گروه شود و...

در روستایی دختری هست که برای نماز مغرب پدرش از مسجد خداحافظی می کند.